سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸

اولین کامنت

حالا بی ربط به همه چی محض ثبت حال و احوالات، وبلاگم یه دونه کامنت داشت امروز (اولین کامنتم) که خیلی حال کردم هرچند با نظرش کاملا مخالف بودم .  (مرسی آیدا جان.) دارم فکر می کنم چطوری می شه که آدما یهو وبلاگت رو کشف کنن و حال کنن بخونن که تو حس خودشیفتگی ات ارضا بشه بدون اینکه آویزون دیگرون بشی که برات تبلیغ کنن؟ جبر روزگار هم اینکه اونقدر این روزها حالم بده و احساس بی جایی و بی کسی می کنم که واقعا خوشحال شدم این وبلاگ رو هم یه نفر ممکنه بخونه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر