یکشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۸

این قرمز وسوسه گر

می گه خیلی از ماها که خارج از ایرانیم واسه خاطر پر کردن تنهایی هامون اینقدر جذب ماجراهای ایران شدیم و وقایع رو دنبال می کنیم. نا امیده و می گه باید زندگی کرد و اصلا می خواد یه مدتی بره دنبال زردی زندگی. فکر کردم این طرز فکرش برای اون لحظه ما خوبه و شاید چراغ سبزی باشه برای فکر نکردن به خیلی مناسبات. اما حیف که اینقدر محافظه کاره. مثل همیشه دو لیوان شراب قرمز منو گرفته بود و آماده هرکاری بودم. اما اون کاملا حواسش به گذشته امون و روابط من با برادرش بود و فاصله رو حفظ کرد با وجود اینکه کله اش گرم شده بود و دردل هایی کرد که تو حالت نرمال ممکن بود نکنه. حالا که فکر می کنم من هم شاید فقط ته دلم می خواستم انتقام بگیرم از برادرش.  اصلا خوب شد که اتفاقی نیفتاد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر