سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۸

زندان

به ایران رفتن فکر می کنم. به تموم کردن این شکنجه ابدی از روزی که از ایران اومدم بیرون. تحمل کردن یه شوهر آزار دهنده و انواع و اقسام تحقیرها برای اینکه مجبور نشم برگردم، تحمل کردن افسردگی تو اون شهر غریب و کوچیکی که انگار آخر دنیا بود واسه اینکه درس بخونم بعدش برم دنیا رو فتح کنم، تحمل یه کاری که داره تحلیلم می بره و باعث شده کلی میانمایه بشم و پایین و پایین تر برم فقط برای اینکه ویزای یه جایی رو داشته باشم... تحمل اختلال هویتی تو همه این سال ها.

می دونم که اگه برم سر و کارم با زندانه و زندانی که معلوم نیست چقدر باشه و چطوری باشه. دارم هی بهش فکر می کنم و سعی می کنم خودم رو آماده کنم. به شکل احمقانه ای فقط به پریود شدن تو زندان فکر می کنم. قبلا خوندم و شنیدم که وضع بهداشتی زندان ها خیلی خوب نیست برای زن ها. و فکر می کنم من با این خونریزی شدیدی که دارم که روزی بیش از ده پونزده تا نوار بهداشتی مصرف می کنم، با این دو سه تا دونه نوار بهداشتی ای که در روز بهم خواهند داد چطوری کنار خواهم اومد؟  شاید باید یه مدت شروع کنم وقتی توی خونه هستم کمی شرایط شبیه زندان رو برای خودم فراهم کنم. باید بپرسم از آدم ها که وضعیت چطوریه. قطعا که هیچی انفرادی نمی شه و هیچوقت نمی تونم درکی ازش داشته باشم تا تجربه اش نکنم. شکنجه هم تازه ممکنه باشه. بساط تابوت ها هم که داره دوباره راه می افته. ولی فکر کنم بتونم تحمل کنم. خیلی سختی های عجیب غریب رو تحمل کردم همه این سال ها. قطعا زندان از بعضی از اونها سخت تر نخواهد بود و یه امیدی خواهم داشت که بعدش آزاد می شم. حداقل به خاطر اینکه ویزای یه جایی رو داشته باشم مجبور نخواهم بود هرجور تحقیر و سرگردونی و اختلال هویتی ای رو تحمل کنم. بدترین حالتش اینه که از یه زندانی می رم زندان دیگه. تازه من که آدم مهمی نیستم. فقط ممکنه به خاطر گروکشی بگیرنم و یه مقداری آزارم بدن.

باید سعی کنم به ترسم غلبه کنم. جلوی اشتباه بزرگی که کردم رو باید بالاخره یه جایی بگیرم. من حق دارم برم تو کشور خودم آزاد زندگی کنم.

۷ نظر:

  1. چطور انقدر مطمئنی که زندانت می کنن؟ مگه چکار کردی؟
    دوما که اگه انقد مطمئنی خب از جات تکون نخور تا خودمون اینجا کارا رو درست کنیم بعد خبرت می کنیم.
    دل قوی دار.
    درست میشه
    تو هم میای
    من قول میدم.

    پاسخحذف
  2. از این فکرهای مزخرف نکن خواهشا! هیچوقت آرزوی زندان رفتن را هم نکن و فکر نکن که می تونی تحمل کنی یا نه! باشه؟ یه نکته: تو باید خودت پول بدی و نوار بهداشتی بخری تو زندان، بنابراین می تونی زیاد بخری. نگران اون نباش! ولی جدا رفتی رو اعصابم با این نوشته ات! جلوم بودی، متوسل به اعمال زور می شدم!

    پاسخحذف
  3. واااااااااا!!!! حالا از كجا اينقدر مطمئني كه ميري زندان؟؟؟ بعدشم فك كنم خود آدم اگه پول بده يه سري از مايحتاجش رو بيشتر ميتونه بخره!!!

    پاسخحذف
  4. اینکه می خواهی برگردی یا بمانی به قول اگزیستانسیالیستها یک وضعیت مرزی است. لحظه ای که که تو به دلیل تصمیم مهم زندگیت در اظطراب و دلهره به سر می بری و اینها هیچ ربطی به ترست از زندان ندارد. شاید تو با امدنت به اینجا وارد زندان شوی اما گاهی رفتن به زندان آسانتر از بیرون بودن از ان است. این را بنا به تجربه می گویم. سه ماه پیش وقتی از زندان بیرون آمدم احساس خفگی کردم. توی زندان که باشی فقط از نقطه نظرفیزیکی توی یک چهار دیواری محبوسی. اما تمام دور و بریهایت حرفت را می فهمند غمتان یکی است. دردتان هم. اما بیرون که می ایی یکطوری وقتی می بینی آدمها هرکدام بی توجه به اینکه آن تو چی می گذرد دارند زندگی خودشان را می کنند و به فکر پریدن مثلا توی خوشه اول هستند یا گرفتن پتو برای شرکت در تظاهرات قلبت پاره می شود. در مورد نوار بهداشتی هم ناراحت نباش توی زندان فروشگاه هست می توانی هرچقدر بخواهی نوار بهداشتی و لباس زیر و نوشابه و و اب میوه بخری البته به شرطی که توی انفرادی نباشی.

    پاسخحذف
  5. be patient, then u will find a way to get over this mess.
    love

    پاسخحذف
  6. You may or may not go to jail, Jail might be the worst that can happen to you, or things worse than jail.
    Why don't you do it for a trial period. Take a long leave if you can. Don not make a life changing decision just because you do not feel comfortable.
    I, everyday, 10 times, decide to go back, but then I remember why did I come here in the first place. Be patient. Things will change,... be strong mate, you never know what life bring s you next.

    پاسخحذف
  7. شکجنه رو خوب گفتی. هر روز دوری اجباری از عزیزانمان، حتی برای کسایی که می تونن برن ولی خوب اینجا کار و زندگی درست کردن چون تو ایران موقعیتش نبووده و اینها برای ما شکنجه است. این هم به بار گناهان این دیک هد ها اضافه!
    بووس
    بانو

    پاسخحذف