شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۸

این درد مشترک

همه امون همه جای دنیا به یه چیزی وصل شدیم. اتفاقای ایران، مخصوصا کشته ها و زندانی ها یه درد مشترکی به وجود آورده که خیلی ها رو به هم نزدیک کرده. اومدم یه جای دیگه، یه سر دیگه دنیا و یه آدمی دقیقا مثل من از سر اعدام های هفته پیش فلج شده و حالش بده... یکی دیگه عزیزش چند ماهه زندانه و خون دل می خوره. اون یکی هنوز کابوس می بینه بابت عاشورا.

خجالت می کشم از خودم که تو این روزای خون و شور و ظلمت گاهی زندگی شخصی ام پررنگ تر می شه برام و تاثیرش اونقدر سنگینه که مجبور می شم بکشم کنار و یه مدتی فرار کنم. ولی خب بودن و نبودن من هم که تاثیری نداره.

کاش می تونستم کمی فقط امیدوار تر باشم. کاش می تونستم باور کنم الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر