دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۸

کاش می شد فراموش کرد

گفتم نمی دونم چی شده. ولی دقیقا می دونم چی شده. کاریش هم نمی شه کرد. یه حس ممنوعه دارم که نباید داشته باشم و از کنترل خودم هم خارجه و غصه دارم می کنه و افسرده ام می کنه و فراموش هم نمی شه که نمی شه....

می رم سفر. یکهویی تصمیم گرفتم کلی هم پول بلیطش شد ولی تنها کاری بود که از دستم بر می اومد تو این موقعیت. می رم خونه. یعنی یه بخشی از خونه. نزدیک ترین جا به خونه برای من. می رم چند روزی یه جایی که یه بغل مهربون هست که توش هرچقدر دلم بخواد می تونم گریه کنم..

۲ نظر: