سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۹

that was too much

نمی دونم چرا منکه اینقد پوستم کلفته (یا شاید فکر می کنم کلفته) و عبور می کنم از همه مردهای موقتی زندگی ام، یکهو یه عکسی آزارم داد. نمی دونم شاید بیشتر از همه اون لبخنده، یا اون تخته. نمی دونم. فقط ثبت می کنم برای اینکه یادم بمونه خیلی هم پوستم کلفت نیست و شاید من هم دارم یه جور پرفورم می کنم در مقابل بقیه و سعی می کنم نشون بدم آدم بیخیال و بی قید و بندی هستم و لزوما تفاوتی با بقیه ندارم تو پرفورم کردن. باید سعی کنم کمتر عصبانی و دلگیر بشم نسبت به پرفورم کردن های بقیه و بفهمم هرکسی تو زندگی اش لازم داره یه چیزایی رو یه جور خاصی نشون بده. .

اما کلا جالبه برام که حتی تو رابطه های غیر متعهد هم ترجیح می دم ندونم و نشنوم. ندونستن حق آدماست. نمی دونم از دست کی عصبانی باشم که تونستم اون عکسا رو ببینم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر