جایی دیگر
یکشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۸
آن شراب مگر چند ساله بود
دلم برات تنگ شده. دلم برای تنها وقتی که پشت گردنم رو بوسیدی اون بار موقعی که غذا درست می کردم تنگ شده. اما می دونم که دیگه رسیدنی در کار نیست. پس صبوری می کنم تا به فراموشی برسم.
۱ نظر:
negin
۱۲/۱۰/۱۳۸۸ ۶:۵۹ قبلازظهر
کاش بشه با صبوری به فراموشی رسید........
پاسخ
حذف
پاسخها
پاسخ
افزودن نظر
بارگیری بیشتر...
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
کاش بشه با صبوری به فراموشی رسید........
پاسخحذف