سهشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۹۱
Lullaby
شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۱
get me out of here
مسخره است، ولی واقعا چیزی که من الان دلم می خواد و خوشحالم می کنه اینه. اینم از بخت سیاه من که چیزای عجیب غریب غیر ممکن فقط خوشحالم می کنه. دردم اینه، آنچه یافت می نشود آنم آرزوست.
شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۱
Barley soup, my style
سه چهار قاشق غذاخوری جو رو بریزین تو قابلمه با چند لیوان آب بپزه. (اگه آب گوشت یا آب مرغ دارین می تونین تو آب اینا بپزین). جو پرک باشه زود می پزه، جوی معمولی، اول یه ساعت خیس بخوره بعد آروم بپزه. باید بچشین ببینین کی مغز پخت شده.
جو که پخت، قرص سوپ گوشت بندازین توش. من این قرص سوپ گوشت رو استفاده می کنم. فکر کنم مارک های دیگه هم باشه. اگه از آب مرغ یا آب گوشت استفاده می کنین دیگه به قرص سوپ نیازی نیست. ولی واسه چاشنی شاید بد نباشه.
بعد سه قاشق غذاخوری آرد تو نصف لیوان شیر سرد حسابی هم بزنین و حل کنین و بعد که یک دست حل شد، بریزین تو سوپ و آروم آروم رو شعله کم چند دقیقه مرتب هم بزنین. (اگه شیر و آرد رو یهو تو سوپ جوشان بریزین شیر و آردها تیکه تیکه خودشون رو می گیرن و حل نمی شن تو سوپ.) بعدا اگه دیدین خیلی غلیظ شده می شه یه کم شیر اضافه کرد به سوپ.
قارچ رو حلقه حلقه کلفت کنین تو کره تفت بدین. بعد که سوپ با آردی که بهش اضافه شد کمی غلیظ شد، قارچ رو بهش اضافه کنین.
بعد بچشین نمک و فلفل و ادویه مرغ یا ادویه سوپ و یه کم سبزی خشک معطر (من ادویه ایتالیایی می ریزم) به میزان لازم بهش اضافه کنین. جعفری خورد شده یا ریحون یا مخلوطی از سبزیجات یه خورده اضافه کنین هر چی باشه خوب می شه. فقط فکر کنم نعنا و گشنیز خیلی نخوره بهش.
در اینجا این سوپ برای خودش آماده است، اما اگه مریض هستین می تونین تره فرنگی حلقه حلقه کنین و هویج (حتی شلغم) هم رنده کنین توش و بذارین خوب بپزن. مزه شلغم اصلا معلوم نمی شه اگه رنده کنین. با آبلیموی زیاد هم خوب می شه.
یک کار دیگه که کردم این بود که ایندفعه گوشت استیکی خوب داشتم، مدل بیفتک حسابی سرخ کردم بعد باریک باریک بریدم موقع کشیدن سوپ بهش اضافه کردم.
کارهای دیگه که می شه کرد: به جای قرص سوپ، مرغ چرب بپزین. یا ماهیچه یا قلم گوسفند بپزین. با گوشت خوشمزه تر می شه. خود مرغ یا گوشت پخته رو هم می شه تیکه تیکه کوچیک کرد بهش اضافه کرد. فقط گوشت و مرغش زیاد نباید باشه.
اون ادویه مرغی که من می زنم به سوپ و خیلی خوشمزه می شه بولوین مرغ گویا است. آخری:
ایران که بودم به جای ادویه مرغ، پاتری سوپ جو مهنام رو الک می کردم پودر اون رو اضافه می کردم واسه چاشنی.
شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۱
Great bear, little bear
جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۹۱
Ana jan...
جمعه، مهر ۲۸، ۱۳۹۱
blow out the candles
زندگی ام محله برو بیاست. خونه ام هم. آدما میان و میرن. کمتر کسیه که بمونه. هر کی که میاد ولی یه ردی از خودش می ذاره و می ره. بعضیا یه چیزی جا می ذارن و هیچوقت دنبالش نمیان. بعضیا زخم می زنن. بعضیا یه خاطره خوب می ذارن. بعضیا یه داغی می ذارن که هیچوقت جاش نمی ره. هر کسی به نوعی یه چیزی می ذاره. اما نقطه مشترکشون اینه که همه آخرش می رن و من تنهایی چراغا رو خاموش می کنم.
شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۱
hold my hands
**
روزی هزاربار می مردم اگه این آدم های خاص خارق العاده توی زندگیم نبودن. روزی هزاربار یادآوری می کنم این رو به خودم. روزی هزار بار از داشتن این آدم ها تو زندگیم احساس خوشبخت بودن می کنم. روزی هزار بار آرزو می کنم که ای کاش می تونستم یه تیکه از درد این آدم ها رو بکنم و بچسبونم به تن خودم، همونطوری که اونا تیکه تیکه دردهای من رو از تنم کندن و می کنن.
دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۱
For eternity you are doomed...
یکشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۱
Dude, where is my country?
جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۱
empty, emptier, emptiest
هرچقدر هم دلم هفت سالگیم رو بخواد که برم سرم رو توی سینه های مامانم قایم کنم و دنیا واسم برای چند دقیقه خلاصه بشه به اون بغل واقعی قابل اعتماد، هر چقدر خاطره ها رو مرور کنم، هر چقدر خونه پدری رو با همه دردهاش به یاد بیارم و سعی کنم حس امنیت اونجا رو برای خودم بازسازی کنم، هر چقدر فکر و خیال و منطق ببافم، باز هم هیچی نمی تونه این خالی خالی خالی رو پر کنه.
زمان کشنده که کند و خالی می گذره. چند سال دیگه مونده؟ سی سال؟ چهل سال؟ چقدر کند و کشدار می گذره. تا چند سال دیگه می تونم با دیوارا توی مخم حرف بزنم؟ تا چند سال دیگه حال و حوصله دارم که خودم رو بغل کنم و ناز کنم و یه غذای خوشمزه که دوست دارم درست کنم؟ تا چند سال دیگه می تونم هی کتاب بخونم و تلویزیون نگاه کنم و تو فیس بوک و توئیتر دور خودم بچرخم؟
این خالی خالی خالی بی معنی داره دیوونه ام می کنه.
شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۱
on islamophobia vis-à-vis our own traumas of political islam
اگه حکومت اسلامی زندگیت رو برباد داده و حق حیات رو ازت گرفته، دلیل نمی شه که به خاطرش انسان هایی که دین اسلام مذهبشونه از هر ملیت و نژاد مختلف رو شایسته مورد تبعیض قرار گرفتن بدونی. اگر خودت رو قربانی یک ساختار قدرت می دونی، نباید بپسندی که یک ساختار قدرت دیگه کس دیگه رو قربانی کنه. خیلی ساده است. همه ما تهش قربانی ساختارهای در هم پیچیده قدرتیم و حالا می خوایم تو سطوح میانی و پایینی خودمون سلسله مراتب قدرت و ظلم رو ادامه بدیم. درسته ترامای بخشی از ملت ما از حکومت اسلامی دردناک بوده. اینکه در سیستمی نفس بکشی که اصلا بودن تو رو به رسمیت نشناسه دردناکه. ولی نشناختن اون سیستم قدرت و اینکه چطوری ساختارها کار می کنه و فقط آرزو برای اینکه مسلمونا محدود بشن و تبعیض علیهشون هم رواست و هر کی نمی خواد، هری برگرده کشورش، فقط به بازتولید یک ساختار قدرت دیگه می انجامه. اسلام هراسی هم یک شکل دیگه ایه از نژاد پرستی. اسلام هراسی هم در عمل یعنی اینکه فکر می کنی مسلمونا ذاتا یک سری ایرادات دارن که باید به همین دلیل بخشی از حیاتشون رو محدود کرد و حق داشتن یک سری چیزها رو بهشون نداد و تبعیض هم در حقشون رواست. دولت ها و رسانه ها هم مدام یک سری تصویرها و قالب ها رو رسم می کنن که این تصاویر وحشتناک رو از "مسلمون ها" پررنگ تر می کنه. این قدرت سیاسی و رسانه ای دوست نداره تو ساختاری فکر کنی و نگاه کنی. دوست نداره تو فکر کنی اصلا خطر بنیادگرایی اسلامی چطوری به وجود اومد. دوست نداره منتقد ساختار قدرت باشی. می خواد فقط ذهنت رو به یک سری تصاویر ترس آور و نگران کننده مشغول کنه. همین قدرت، معادله رو طوری در ذهن تو چیده که تو فکر می کنی با محدود کردن یک سری انسان مشکلات حل می شه. اما نمی ذاره ببینی معادلات قدرت طوریه که داره همینطور نفرت بازتولید می شه. این قدرت، نمی ذاره ببینی که چطور نادیده گرفتن هویت ها باعث به وجود اومدن بنیادگرایی می شه. این سیستم قدرت به نفعشه که تو فقط از برقع یک زن احساس خطر کنی که بعد از این سیستم قدرت حمایت کنی که از اون خطر کاذب از تو مواظبت کنه. بدون اینکه حواست باشه که خودت هم به نوعی برده و عامل اون سیستم قدرت شدی و جواز حاکمیت یک سیستم بر بدن و پوششت رو صادر کردی.
مردمان مسلمونی که در جایگاه قدرت نیستن خطر تروریسم و بنیادگرایی رو به ارمغان نیاوردن. روند تولید تروریسم جهادی و بنیادگرایی یه فرایند دو طرفه است. از اونطرف یک امپایری بوده که برای مقابله با یک خطر برساخته شده دیگه، گروه هایی با رویکردهای متخاصم رو به وجود آورده (بنیادگرایی اسلامی تا حد زیادی محصول تلاش های آمریکا برای مقابله با کمونیسم بوده و القاعده رو بر اساس اسناد تاریخی آمریکا به وجود آورده.) نگاه نکردن به این ساختارها و فقط نگاه انتقادی به هر چیزی که به اسلام ربط داره، همون چیزیه که اون ساختار قدرت غالب می خواد. غافل از اینکه تو اگه ساختاری نگاه نکنی، باز یک فاجعه دیگه رخ می ده. مگه هولوکاست چطوری به وجود اومد؟ چرا یهود ستیزی به اون حد رسید؟ یهودیان هم گروه هایی از مردم بودن که متفاوت بودن از بقیه، حاضر نبودن تلفیق بشن با جامعه و آداب و رسوم و لباس پوشیدن و فرهنگشون رو عوض کنن. در عین حال پول داشتن و به خاطرش قدرت داشتن. فاشیسم هم که از بیگانه سازی و بیگانه هراسی سود می بره، از این خصوصیات فرهنگی یهودیان در خدمت مقاصد خودش استفاده کرد و همه اینها دست به دست هم داد و در نهایت هولوکاست به وجود اومد. عاملان هولوکاست از مریخ نیومده بودند که. مردم بودند. مردمی که تحت تاثیر تبلیغات رسانه ها و سیاستمداران هم بودن.
آخرش، هرچقدر هم شکل این پدیده ها با هم متفاوت باشه، همه در یک چیز مشترکن و اون هم اینه که یک قدرت مسلطی با سازه های پیچیده در هم باعث به وجود آوردن فجایع و تبعیض ها شده. ما با توجه نکردن به ساختارهای قدرت و افتادن در دام بازی هایی مثل ترس و وحشت از "مسلمون ها" یا نژاد پرستی علیه مسلمون ها به دلیل یک سری مسائل، فقط در خدمت همون فاشیسمی که از این ساختار منتفع می شه حرکت کردیم. نتیجه اش هم آخه به نفع ما نخواهد بود. بازتولید این سیستم باعث نمی شه که برقع ها همه برداشته شه و تو دیگه پشت اون برقع ها رو ببینی که نترسی. برعکس، بازتولید این سیستم متخاصمان جدید میاره، هویت های نادیده گرفته شده و تبعیض ها به متخاصمان جدید مشروعیت می ده و برای جهاد توجیه می سازه. بازتولید اسلاموفوبیا آخرش ترس تو رو بیشتر می کنه و از ترس تو اسلحه ها فروخته می شه، سیاستمدارانی عوض و بدل می شن در عرصه قدرت، رسانه ها منتفع می شن و باز تو بیشتر می ترسی و حتی شاید قربانی یک حمله انتحاری یا تروریستی شدی.
جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۱
Ochlophobia?
یکشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۱
"window shopping"
آدمای شاد و خوشحال، آدمای اکتیو. آدمایی که بدن نرم و انعطاف پذیری دارن و راحت ورزش می کنن. آدمایی که روز تعطیل می رن تو نور روز می گردن تو شهر. آدمایی که مامانشون سر پاست. آدمایی که کانون خانوادگی گرمی دارن. آدمایی که یکی هست از پشت بگیرتشون اگه داشتن یهو می افتادن. آدمایی که خونه دارن. آدمایی که بچه دارن. آدمایی که حافظه اشون قویه. آدمایی که احساساتی نیستن و چیزای ریز روح و روانشون رو نمی ریزه به هم. آدمایی که غریزه اشون خیلی قوی نیست و اصلا چیزایی ریز رو نمی بینن.